چهارشنبه ۲۹ اسفند ۰۳ ۱۶:۱۲
من یک وردنه هم آوردم چون میدانی که گاهی طلا میچرخانند. هری در حالی که تمام مدت می خندید گفت: “باید چند تا ظرف همراه می آوردی، اگر بخواهیم بشقاب بپزیم.” حدس میزنم تا این زمان میدانستید که همه ما دیوانه بودیم – نه دقیقاً دیوانه، بلکه دیوانه. باید نگران باشیم دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسموبن جانکشن تقریباً به بزرگی نیویورک بود.منظورم نیویورک قبل از فرود کلمب دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. خیلی بزرگ بود، میتوانستید را به خانه بفرستید، اما به هر حال، یک مرد خوب آنجا بود. او مردی بود که ایستگاه را نگه داشت. او نامه ای را به ما داد که برنت گیلونگ با او گذاشته بود – صدای تند و تیز، درست شبیه طلسم بخت گشایی ازدواج برنت بود. این چیزی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که گفته شد، زیرا من آن را حفظ کردم: در کشتی پورت ساخت فلیوور یو هو، پیامرسان:- پس از یک سفر طوفانی و طوفانی، بندر را با خیال راحت ساخت. بومی پسند.
به رحمت سنگ ها و شکن ها در جاده از میان جنگل پرتاب شدند. آب تمام شد – رادیاتور. برای جلوگیری از گرسنگی باید مقداری از چشمه ها برداشت. به هر حال چشمه ها خوب دعانویس برای بازگشت نبودند. آنها بهار نمی آمدند – حتی در بهار. مجبور به دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمفاده از پمپها – لدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمیکها به شدت نشتی داشتند. درپوش منفجر شد – همچنین دو لدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسمیک. بریکرها تقریباً همه چیز از جمله ترمزها را شکستند.
نشتی ها به طلسم بازگشت معشوق سرعت افزایش یافت – کاربراتور آب گرفت. شورش در کشتی همچنین زنجیر و چرخ. سعی کردم یک کنده شناور را ببندم، اما کلاچ کار نکرد. حمل در اسکله خشک در پشت فروشگاه لوازم التحریر. شروع به دنبال کردن مسیرهای راه آهن در جنگل می کنند. علامتی را در کنار مسیرهایی که میخواهید وارد شوید، ترک میکنید. درختان را به سمت کمپ ما میسوزاند. علائم را دنبال کنید مراقب جاسوسان باشید – از بستنی فروشی دوری کنید. مشکوک. مراقب قطرات آدامس مسموم باشید. گنج مال ما خواهد بود، اما مراقب باشید. تلاشهایی در حال انجام دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم تا ما را ناکام بگذارند – دو پیاز اسپانیایی در محل اتصال در نزدیکی اداره پست دیده شدند.
عجله کن بی جی وقتی نامه را خواندیم، هری گفت: «قطعاً یک دقیقه هم وقت نداریم که در مسیر قرار بگیریم. فصل ما به دنباله رفتیم حدس میزنم همه ما به خاطر اینکه بالاخره دعا برای بازگشت معشوق در همسایگی آن گنج و نزدیک همان جایی که قطار با آن واگن قدیمی ما در آنجا بودیم، بسیار هیجانزده بودیم. به هر حال، اگر پی وی را می دیدید که ماشین را در آن سوله پشت فروشگاه لوازم التحریر تخلیه می کند، می گفتید منظور ما تجارت بود. ماشین برنت هم اونجا بود. قهرمان جوان ما دو بیل و یک کلنگ و چند کیسه بزرگ کرفس داشت، و در حالی که با آن همه آشغال روی شانه هایش می رفت، مانند یک معدنچی مهیب به نظر می رسید. خیلی زود برخی از چیزها را از او گرفتیم. اما او وردنه و یک قابلمه بزرگ را نگه داشت. اگر بدانم قابلمه برای چه بود آویزان شدم.
ما چند تبر کمربند پیشاهنگی داشتیم، اما وسایل کمپینگ نداشتیم، چون فکر نمیکردیم خیلی طولانی در آنجا بمانیم. خیلی زود وارد ریل های راه آهن شدیم و آنها را به سمت شمال دنبال کردیم. حدس می زنم افرادی که ما را دیدند فکر می کردند ما دیوانه ایم. هری فقط نیم دقیقه آنجا نشست و دستانش را به فرمان تکیه داد و به اطراف در جنگل نگاه کرد. من حدس می زنم او یک جورهایی خواب می بیند. یکدفعه گفت: “خب، این شکار گنج مدفون نیست، اینطور نیست؟” به او گفتم دعا برای رزق و روزی : «باور کن، گنج دفن شده نام مستعار مورد علاقه مدعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. او گفت: «اینجا خوب و ساکت دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم. من متنفرم که وارد کشور باز شوم.
یکدفعه آلف کوچولو به همان شکل خندهداری که داشت بالا آمد. او گفت: “درختان دوست هستند، این چیزی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که در کتاب پیشاهنگی آمده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.” منظورش کتاب راهنما بود. حدس میزنم که صحبتهای او به این شکل، ما را از رویاهایمان بیدار کرد. به هر حال، هری گفت: “حدس بزن حق با توست، پسر آلف.” سپس با هم شروع کردیم. فصل XXXI – ما اخبار تاریک را دریافت می کنیم پس از مدتی، پی وی فریاد زد: “اوه، من دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسموبن جانکشن را می بینم!” به او گفتم: «همین دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.
من می دانستم خانه ای در دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسموبن جانکشن وجود دارد. “کاخ سفید را می بینی؟” او فریاد زد. گرو گفت: “مطمئناً، من حتی می توانم رئیس جمهور را ببینم که در یکی از پنجره ها نشسته دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.” “این کاخ سفید دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.” الف گفت: «می بینمش. به او گفتم: «البته، درست در میان درختان». “این یک نوع سایه روشن از سفید دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.” هری گفت: “خب، به نظر می رسد که اکنون به دنبال کیسه های طلا هستیم.” پی وی گفت: “من با سهم خودم یک لباس بی سیم می خرم.” الف گفت: “من می خواهم با دوچرخه خودم یک دوچرخه بخرم.” “من می خواهم یکی را با رنگ سبز تهیه کنم.” گفتم: «فکر میکنم با سهمم یک کیلو شکر به دست بیاورم». گرو گفت که می خواهد یک کیت کمپینگ بگیرد.
هری گفت که شاید با سهمش یک تخم مرغ بیاورد و اگر چیزی باقی مانده بود، آن را به گاراژ داران فقیر که گرسنه بودند اهدا می کرد. او گفت: “بنابراین می بینید که قبلاً چند میلیارد دلار خرج شده دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم.” پی وی گفت: “زمان حفاری آن گنج در شب دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم – در تاریکی.” “در کدام؟” هری از او پرسید. پی وی گفت: «در تاریکی شب. “این راهی دعا , طلسم , دعانویس , طلسمات , جادو , بهترین دعا و طلسم که کاپیتان کید قبلا انجام می داد.” هری گفت: «فکر نمیکنم با این دسته از شبها خیلی مریض شود.» به او گفتم: “شب بخیر، اگر این اتفاق بیفتد سرزنش نمی کنم.” “ما مشعل درست می کنیم، هی؟” پی وی با هیجان گفت. “آیا چیزی برای صاف کردن طلا داریم؟” هری پرسید. “تو مرد ملکی، پی وی.” بچه گفت: من صافی قهوه را از آشپزخانه گرفتم.
- ۴ بازديد
- ۰ ۰
- ۰ نظر