آرایشگاه زنانه طرشت

او همه چیز را از ابتدا تعریف کرد. او نتیجه گرفت: «آنها در را قفل کردند و رفتند؛ اما یکی از درها، در بزرگ، از داخل قفل بود و من آن را باز کردم. هر کسی می‌تواند ماشین را بیرون ببرد. آن مردها از آن طرف دریاچه رفته‌اند. اگر با ماشین به بریج‌بورو بروی، می‌توانی در خانه من بمانی و صبحانه بخوری و من به آقای بارتلت می‌گویم که به من کمک کردی، و خدای من، آنها خیلی از تو تشکر خواهند کرد. شاید تو در مورد پیشاهنگان اطلاعات زیادی داشته باشی، چون معلمان آموزش دستی چیزهای زیادی در مورد پیشاهنگان می‌دانند، به خاطر اینکه پیشاهنگان لانه‌های پرنده و چیزهایی از این قبیل می‌سازند، و بنابراین شاید در مورد چرخش‌های خوب بدانی. این یک چرخش خوب خواهد بود.

و اگر من در مورد آن بگویم، از گروه ما یک نوع مدال با نام تو دریافت خواهی کرد. اسم تو چیست؟ اسم من والتر هریس سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اما بچه‌های گروه من به من پی وی سالن آرایشگاه زنانه شیک می‌گویند، اما من باید نگران آنها باشم. آیا به من کمک می‌کنی؟ اسم تو چیست؟» غریبه با لحنی نسبتاً متفکرانه گفت: «آقای سوایپر، بیا بریم یه نگاهی بهش بندازیم.» او مطمئناً داشت به این پیشنهاد فکر می‌کرد و پی‌وی او را تا دریاچه همراهی کرد، در حالی که با شور و شوق فراوان او را تشویق می‌کرد و لذت و رضایت از فریب دادن دو آدم رذل را برایش تداعی می‌کرد.

او با لحنی قاطع گفت: «آنها تپانچه و همه چیز دارند، و اگر ماشین بدزدند، کسی را می‌کشند، مگر نه؟» آقای سویپر با ناباوری گفت: «هفتاد تپانچه خیلی زیاد سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پی وی با هیجان گفت: «مطمئناً همینطوره؛ بیشتر از چیزیه که جسی جیمز داشت. حدس می‌زنم اونا مال یه گروه بزرگ دزدن، هی؟ شاید یه… یه پاتوقی اون طرف دریاچه دارن، هی؟ حالا می‌بینی که سینما رفتن خوبه، هی؟ چون اگه من نبودم، هیچ‌وقت نمی‌تونستیم جلوشون رو بگیریم، هی؟ سالن زیبایی زنانه در تهرانپارس اونا همون موقع از جلوی سینما بردنش. به هر حال،» او با هیجان اضافه کرد و گفت: «خوشحالم که باهات آشنا شدم چون حالا دیگه لازم نیست پلیس یا کسی رو بیدار کنم.

و شرط می‌بندم آقای و خانم بارتلت وقتی ببینن که ما داریم اونو برمی‌گردونیم، تعجب می‌کنن، نه؟ بهت نشون می‌دم جلساتمون رو کجا برگزار می‌کنیم.» آقای سویپر از صحبت‌های هیجان‌زده‌ی پی‌وی جا نخورد. او متفکر و مشغول بود. پی وی گفت: «این یکی از چیزهایی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که من به آن کاری ندارم — دزدها. وای، من قبلاً هرگز با سالن زیبایی آرایشگاه زنانه دزدها ماشین نبرده‌ام. اما به هر حال الان همه چیز درست می‌شود. وقتی رسیدیم، جلوی خانه بوق می‌زنیم، هی؟ و من می‌گویم — من می‌گویم.

این ماشین شمسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد آقای بارتلت.’ و بعد تو را به او معرفی می‌کنم، هی؟ و شرط می‌بندم که او — در هر صورت، تو چیزی برنمی‌داری، نه؟ پول یا چیزی شبیه به آن؟» آقای سویپر گفت: «به من توهین نکن.» پی وی با عذرخواهی گفت: «منظوری نداشتم. پیشاهنگ‌ها این‌طورند، چیزی برای خدمت نمی‌پذیرند، اما غذا حساب نمی‌شود، می‌توانید غذا بگیرید. اما منظورم پول سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد …» آقای سویپر گفت: «دیگه حرف پول رو نزن.» فصل آرایشگاه زنانه در طرشت چهاردهم نجات یافت!

درِ گاراژ روستایی کنار دریاچه به طرز جذابی باز بود. پی وی با لحنی حاکی از حسن نیت همراهش گفت: «من… من چیزی در مورد پول نمی‌گویم؛ خدای من، لازم نیست بترسی.» «خدای من، من این کار را نمی‌کنم… من این کار را نمی‌کنم. اما می‌توانی مدال بگیری، نه؟ یک مدال حسن نیت دیده‌بانی؟» با نگرانی اضافه کرد. آقای سویپر گفت: «شاید». پی وی گفت: «وای، باید ببریش ؛ رئیس پیشاهنگی ما مجبورت می‌کنه.» آقای سویپر قبل از ورود به ساختمان، محله‌ی خلوت را بررسی کرد و به دریاچه‌ی تاریک و بی‌حرکت نگاه کرد. «اونجا جایی بود که رفتند؟» پرسید. پی وی با اطمینان خاطر گفت: «البته، آنها ما را نمی‌بینند.» اما معلم آموزش یدی حاضر نبود با گروهی از اراذل و آرایشگاه زنانه طرشت اوباش ریسک کند — او اینطور نبود.

پی وی با لحنی دلگرم‌کننده گفت: «حتی اگر ما را ببینند یا صدایمان را بشنوند، جرات نمی‌کنند دنبالش بیایند، چون مال خودشان نیست. فکر می‌کردند هیچ‌کس هیچ‌وقت اینجا پیدایش نمی‌کند. خوب شد که من داخل بودم، ها؟» آقای سویپر گفت: «جای مناسب همین جسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پی وی گفت: «شرط می‌بندم که همینطور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . آیا تا به حال در جایی حبس شده‌ای؟» آقای سویپر به این سوال کاملاً شخصی پاسخی نداد.

در عوض، متفکرانه در ماشین قدم زد، سپس روی صندلی جلو نشست و چراغ داشبورد را روشن کرد. به نظر می‌رسید می‌داند چه کار می‌کند. پی وی منتظر نماند، بلکه با هیجان کنار او نشست. 

سالن زیبایی در خیابان فرشته

پرستار بچه با ترس و لرز آشکار روبروی او ایستاده بود. کلیف نیز حضور داشت. «اصلاً ضرب آهنگش رو شنیدی، ترولی؟»[صفحه ۴۰]کلیف زمزمه کرد. «این روشی که شارپ پیش گرفته واقعاً شرم‌آوره. اون ما رو چی فرض کرده، یه مشت احمق؟ فکر کنم باید به اون و بقیه یه درس دیگه در مورد ادب بدیم.» ترولی با همان لحن پاسخ داد: «منم همین فکر رو می‌کنم، کلیف. اون چیزیه که تو بهش میگی یه آدم کاملاً عوضی، ها؟ اون از—از—— لاف میزنه.» جوی پرسید: «بلافرزویل». «بله، اهل بلوف‌تاونه، آره؟ ازش یه کم فاصله بگیر.» در برابر تلاش جوانان ژاپنی برای سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد فاده از اصطلاحات عامیانه آمریکایی، لبخندی بر لبانشان سالن زیبایی در خیابان فرشته نقش بست – لبخندی که توسط سرجوخه مشاهده و با جدیت مهار شد.

با لحنی کنایه‌آمیز گفت: «این دیگه چیه؟ موقع تمرین پوزخند می‌زنم؟ فکر کنم منظورت توهین به سرویسه.» کلیف با ملایمت پاسخ داد: «نه دقیقاً.» «چه کسی به شما گفت حرف بزنید، آقای فارادی؟ چطور جرأت می‌کنید اظهار نظر کنید؟ فکر می‌کنم می‌خواهید قبل از اینکه این گشت تمرینی مونونگاهلا تمام شود، غرق در نکات منفی شوید. شما آنقدر جسور نیستید که فرار کنید و از سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد عفا دادن می‌ترسید، بنابراین فکر می‌کنید بدرفتاری خواهید کرد.»[صفحه ۴۱]خودت سالن زیبایی ستارخان را لوس کن و اخراج شو. من دارم به بازی کوچولوی تو می‌رسم، و به مشتری قسم! کمکت می‌کنم. کتاب بیرون آمد و مداد یک بار دیگر به کار افتاد.

در حالی که کتاب کوچکش را با صدای محکمی می‌بست، اضافه کرد: «این یعنی حداقل ده تا امتیاز منفی. آقای فارادی، متوجه شدم کارت تموم شد.» کلیف با خونسردی شانه‌هایش را بالا انداخت و نگاهی به آن سوی عرشه، به سمت گروه دیگری از مردم عادی که آنها هم توسط یک افسر دانشجو مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند، انداخت. ساعت تمرین صبحگاهی روی عرشه مونونگاهلا بود . کشتی هنوز در نزدیکی دهانه خلیج چساپیک لنگر انداخته بود. لازم بود که به سه کلاس کشتی اجازه داده شود تا قبل از عزیمت به دریا به محیط ارایشگاه زنانه در جمالزاده شمالی جدید خود عادت کنند و به همین دلیل پیشرفت کند بود. سرجوخه شارپ، مسئول کلیف و رفقایش، یک «شیطان‌صفت» ماهر بود.

او به این معروف بود که عوام ترسو و زودباور را از روی ناچاری به سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد عفا وادار می‌کرد. و مردان جدید کلاس چهارم را که سرسخت‌تر بودند، به شورش آشکار سوق داده بود، که در نهایت منجر به انواع و اقسام ناسزاها برای این «یاغی‌ها» شد.[صفحه ۴۲]این باعث رضایت و شادی بی‌حد و حصر هازر و رفقایش شد. آن روز صبح، وقتی دستور داده شد که به کلاس عوام، انواع طناب‌ها و کاربردهای آنها را آموزش دهند، سرجوخه شارپ به گروهی متشکل از کلیف، ترولی، تاگلز، جوی، ننی گوت، کریس اسپندلی و جادسون گرین اختصاص داده شد. دو نفر آخر با کلیف رفیق نبودند. در واقع، آنها از صمیم قلب از او متنفر بودند و از زمان ورودشان به آکادمی، به آرایشگاه زنانه در خیابان جردن روش‌های مخفیانه زیادی سعی کرده بودند او را «تحقیر» کنند.

هر تلاشی منجر به ناراحتی خودشان شده بود و اخیراً نسبتاً ساکت مانده بودند. سرنوشت آنها را در آن روز با کلیف در یک دسته قرار داده بود و آنها مشتاق بودند ببینند که آیا او با سرجوخه دانشکده افسری به مشکل برمی‌خورد یا خیر. از ظاهر ماجرا در شروع درس، به نظر می‌رسید که مطمئناً خوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ه‌های آنها برآورده خواهد شد. کلیف با نارضایتی به شیطنت‌های افسر جوان نسبت به دایه نگاه کرد، زیرا این پسر کوچک مورد علاقه‌ی خاص او بود. قرار بود درس صبح شامل آموزش طناب‌های سالن زیبایی زنانه مرزداران مختلف دویدن باشد.

در همان ابتدا، دانشجوی دانشکده افسری[صفحه ۴۳]سرجوخه شارپ ردیفی از مانیلاها را که در میان انبوهی از مانیلاها قرار داشت، بالا نگه داشته بود و با لحنی تند از پرستار بچه نام آن را پرسید. پسرک حدسی زد و بلافاصله همانطور که در ابتدای این فصل ذکر شد، مورد حمله قرار گرفت. سرجوخه پس از یادداشت تخلف کلیف در دفترش، به درس دادن ادامه داد. و از قیافه‌ی راضی و خشنودش مشخص بود که از این موقعیت کاملاً لذت می‌برد. او کلیف را در دست گرفت. او با غرولند گفت: «از وقتی که آکادمی آنقدر بدشانس بود که تو را پذیرفت، بیشتر از یک دریاسالار خودنمایی کردی، و وقت آن رسیده که بفهمی کل ماجرا را تو اداره نمی‌کنی. تو به خیال خودت نیک پیر را بزرگ کردی، و صرفاً به این دلیل که تو و دار و دسته‌ات یکی دو بار در فریبکاری جلو افتادید، فکر می‌کنید می‌توانید هر کاری دلتان می‌خواهد بکنید. این دیگر چیست – جواب یک افسر مافوق را دادن، ها؟» کتاب دوباره بیرون آمد.

سرجوخه با نوشتن چیزی در آن، آن را در جیبش گذاشت. کلیف حرفی نزده بود، اما این واقعیت تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کرد. آن دزد دریایی دنبال دردسر بود. [صفحه ۴۴] کسانی که نزدیک کلیف ایستاده بودند، دو لکه گرد و قرمز روی گونه‌هایش دیدند، اما ظاهراً او هنوز خونسرد بود. ترولی و تاگلز از این کار منزجر به نظر می‌رسیدند، اما برای نظم و انضباط احترام زیادی قائل بودند و نمی‌خوسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ند در آن دخالت کنند. دایه کوچولو – که به زحمت در آزمون ورودی از نظر جثه به حد نصاب رسیده بود – مضطرب و هیجان‌زده به نظر می‌رسید. او پسر بچه‌ای با شخصیت خیلی قوی نبود، اما یک ویژگی داشت و آن محبت و وفاداری بود. او کلیف را بی‌نهایت دوست داشت.

او را به خاطر مردانگی‌اش تحسین می‌کرد و از هر نظر او را ایده‌آل می‌دانست. دوستی او با توده‌ی مردم تنومند، مانند دوستی سگ وفادار با صاحبش بود. حالا، در حالی که سرجوخه تمام تلاشش را می‌کرد تا کلیف را به زیر پا گذاشتن نظم و انضباط تحریک کند، ننی با هدفی رو به رشد در قلبش، نگاه می‌کرد و گوش می‌داد. سرجوخه شارپ بالاخره دایره لغات توهین‌آمیزش را تمام کرد و مجبور شد آموزش را از سر بگیرد. گروه دور میله جلویی که بخشی از قلاب‌های متحرک به آن منتهی می‌شد، جمع شده بودند. این افسر جوان درجه‌دار، هر چقدر هم که سلطه‌جو و مستبد باشد، کارش را بلد بود.[صفحه ۴۵]هزارتوی طناب‌هایی که به این سو و آن سو منتهی می‌شدند، برای او هزارتو نبود.

سالن آرایش خیابان فرشته

این کافمن مرتباً به دورفیلد سفر می‌کند و به دایر دستور می‌دهد و در یک مورد، کافمن که در شهر در عمارت توقف می‌کند، تام لینت را برای کار گذاشتن بمب در کارخانه هواپیما سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آبادخدام کرد که باعث انفجاری شد که بسیاری از هواپیماهای دولتی را نابود سالن زیبایی سعادت آباد کرد.

مبلغی که به لینت برای این عمل ناجوانمردانه پرداخت شده، او را ثروتمند کرده و او یک مغازه سیگار فروشی خریده یا در شرف خرید آن سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد. کافمن اکنون بمب دیگری در اختیار دارد که بدون شک به اینجا آورده شده تا در صورت فرصت، آن را قرار دهد تا بیشترین سالن زیبایی در سعادت آباد خسارت ممکن.

نشانه‌ها حاکی از آن سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد که او ممکن سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد سعی کند کارخانه فولاد را منفجر کند، جایی که مقدار زیادی بهترین سالن زیبایی در تهران گلوله اکنون تکمیل شده و آماده ارسال برای فردا سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد – به این معنی که اگر قرار باشد این کار امشب انجام شود، شاید.

این بخشنامه‌ها در زیرزمین عمارت توسط تام لینت، یک کارمند شیفت شب، که برای کارش دستمزد خوبی دریافت می‌کرد، چاپ می‌شدند. اوراقی که در یک میز قدیمی از اتاق زیر شیروانی خانه دایر پیدا شده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد، ثابت می‌کند که دایر در این کشور از مأموران آلمانی حقوق می‌گیرد و مبالغ سالن زیبایی در تهران برای «خدمات» خود دریافت کرده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد، خدماتی که در اسناد ذکر نشده‌اند.

علاوه بر این پرداخت‌ها، در یادداشت‌های روی میز دولت سالن آرایش خیابان فرشته آلمان، برای مبالغ هنگفت، چنین یادداشت‌هایی برای پرداخت «پس از جنگ» یافت شده سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد.» «دایر آشکارا رئیس نقشه جاسوسی آلمان در دورفیلد سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد، اما شخصی که به عنوان واسطه بین دایر و جاسوس ارشد عمل می‌کند.

فروشنده‌ای سالن زیبایی , بهترین رنگ مو و انواع سامبره مو , سالن آرایش مو کراتینه مو , انواع مدل لایت مو و مدل هایلایت مو , آرایشگاه زنانه مو , بهترین سالن زیبایی در تهران , آمبره مو , مدل جدید عروس و بالیاژ مو , سالن زیبایی در سعادت آباد که خود را ایب کافمن می‌نامد.

پخش تراکت

به همین ترتیب، لرد دورست من، ساده‌لوح‌ترین و شوخ‌طبع‌ترین مرد زنده؛ سر چارلز سدلی، کسی که در دسیسه‌چینی خبره بود؛ باپتیست می، محبوب پادشاه؛ تام کیلیگرو که در حالی که از دیوانگی‌های زندگی لذت می‌برد، آنها را به سخره می‌گرفت؛ کنتس شروزبری، زیبا و عاشق؛ و مادام الن، که آماده بود برای سرگرمی اعلیحضرت، تقلید یا آواز بخواند، برقصد پخش تراکت یا بازی کند، نیز آنجا بودند. و بدین ترتیب، در حالی که روز جدیدی در دنیای بیرون آغاز می‌شد، شمع‌ها در آپارتمان‌های دوشس با حرارت ملایم می‌سوختند؛ و پادشاه، معشوقه‌اش و گروهی شجاع و دلاور خوردند، نوشیدند و شادمانی کردند. فصل شانزدهم طوفانی پادشاهی را تهدید می‌کند. – دوک یورک در وجودش متأثر می‌شود. وجدان. – مصاحبه او با پدر سیمونز. – پادشاه نظر خود را اعلام می‌کند ذهن. – دوشس یورک کاتولیک می‌شود. – شرایط او مرگ. – قانون آزمایشی معرفی شد. – آشوب ملت. – دوک از یورک دوباره ازدواج می‌کند.

نقشه‌های لرد شافتسبری. – دوکِ مونموث. – ویلیام اورنج و پرنسس مری. – ازدواج آنها و عزیمت از انگلیس. در حالی که زندگی ظاهری پادشاه شادمان در مسیر بی‌خیالی خود به سرعت پیش می‌رفت، چشمان هوشیار متوجه نشانه‌های نیرومندی بودند که از طوفان‌ها و نزاع‌ها خبر می‌دادند. طوفانی که پادشاهی را تا مرکز آن به لرزه درآورد، بی‌درنگ از راه رسید؛ نزاعی که یک پادشاه را از تخت به زیر کشید، برای سلطنت بعدی محفوظ ماند. این نزاع‌ها نه ناشی از ولخرجی، تنبلی یا اسراف پادشاه، بلکه به دلیل تغییر در اعتقاد مذهبی وارث تاج و تخت بود. ابری که به اندازه کف دست یک مرد گسترده شده و افق سیاسی را پوشانده بود، اولین بار در اوایل پخش تراکت چسبان سال ۱۶۶۹ مشاهده شد.

کشیش جی. اس. کلارک، تاریخ‌نگار جرج سوم، کشیش دربار سلطنتی و کتابدار پرنس ریجنت، در کتاب «زندگی جیمز دوم، برگرفته از خاطرات نوشته خودش» می‌گوید که تقریباً در این زمان، دوک یورک «به طور محسوسی در وجدان خود تحت تأثیر قرار گرفت و شروع به تفکر جدی در مورد نجات خود کرد.» بر این اساس، مورخ می‌گوید: «او پدر سیمونز، یک یسوعی که شهرت یک مرد بسیار دانشمند را داشت، فرستاد تا در مورد این موضوع با او صحبت کند؛ و وقتی او آمد، نیت خیری را که برای کاتولیک بودن داشت به او گفت و با او در مورد آشتی‌اش با کلیسا صحبت کرد. پس از گفتگوی زیاد در مورد این موضوع، یسوعی با صداقت به او گفت که اگر از کلیسای انگلستان خارج نشود، نمی‌تواند در کلیسای کاتولیک پذیرفته شود.

سپس دوک گفت که فکر می‌کند این کار می‌تواند تراکت پخش کن با اجازه پاپ انجام شود، و با ادعای منحصر به فرد بودن پرونده او و مزیتی که می‌تواند برای مذهب کاتولیک به طور کلی و به ویژه برای پیروان آن در انگلستان داشته باشد، گفت که اگر او چنین اجازه‌ای برای ظاهر شدن به عنوان یک پروتستان داشته باشد، حداقل تا زمانی که بتواند خود را علناً کاتولیک بداند، با امنیت بیشتر برای خود و مزیت بیشتر برای آنها. اما پدر اصرار داشت که حتی خود پاپ هم قدرت اعطای آن را ندارد، زیرا این یک آموزه تغییرناپذیر کلیسای کاتولیک تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن، نه اینکه…» بدی کن تا خیری در پی داشته باشد.


یک چیز کاملاً مرا گیج می‌کند: دندان‌ها، لب‌ها، دهان و تمام زیبایی‌هایی که در آن وجود دارد، در میان تنوع عظیم زیبایی‌های صورتش گم شده‌اند و آنچه در او بی‌تفاوت تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن، اجازه نمی‌دهد که ما به آنچه در دیگران چشمگیرتر تبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن، توجه کنیم. کینه‌توزیِ کنجکاوی من به اینجا ختم نمی‌شود. من به جستجوی نقصی در شکل او ادامه می‌دهم؛ و متوجه می‌شوم که نمی‌دانم چه زیبایی‌های طبیعی چنان شاد و چنان آزادانه در وجود او پراکنده شده‌اند که نجیب‌بودن دیگران فقط به نظر محدودیت و تظاهر می‌رسد.» پادشاه – که حضور یک زن زیبا برایش همچون تابش خورشید بر زمین بود – بی‌درنگ به او ابراز محبت کرد.

اغنیا ادای احترام کردند، بانوان درباری چاپلوسیِ تجسم‌یافته در تقلید را داوطلبانه به نمایش گذاشتند. و اعلیحضرت برای اثبات عملی تحسین خود، با لطف و کرم، مستمری چهار هزار پوند در سال به همراه آپارتمان‌هایی در کاخ سنت جیمز را برای او تعیین کردند. حاکمیتی که دوشس پورتسموث به مدت پنج سال بر قلب پادشاه داشت، اکنون در خطر سقوط بود؛ و احتمالاً به پایان می‌رسید، اما به خاطر بی‌احتیاطی‌های مادام مازارین نبود. این اتفاق چند ماه پس از ورود او به لندن رخ داد، شاهزاده موناکو از پایتخت بازدید کرد. او که جوان، خوش‌قیافه و ولخرج بود، زیباترین زنان دربار را مجذوب خود می‌کرد؛ هیچ‌کدام از آنها به اندازه دوشس مازارین قدرت جلب رضایت او را نداشتند. با وجود سخاوت پادشاه، او تحسین شاهزاده را پذیرفت؛ و تصمیم گرفت نفوذی را که به دست آورده بود به خطر بیندازد تا بتواند آزادانه به هر جایی که می‌خواهد عشق بورزد. ابراز علاقه او به یک عشق، که به همان اندازه که ناگهانی بود.

به همان اندازه هم شدید بود، پادشاه را خشمگین کرد؛ اما خشم او تنها باعث افزایش شیفتگی او شد، و با دیدن این موضوع، اعلیحضرت پرداخت حقوق بازنشستگی او را به حالت تعلیق درآورد. شاهزاده‌ی خوش‌گذران موناکو، پس از پایان سفرش به لندن در موعد مقرر، و ترک دوشس مازارین، با پادرمیانی دوستانش، عفو اعلیحضرت را به دست آورد، مورد لطف قرار گرفت و دوباره مستمری‌اش را دریافت کرد. او اکنون نه تنها معشوقه قلب پادشاه، بلکه ملکه حلقه‌ای درخشان از شوخ‌طبعان و مردان اهل فن بود که گوش دادن به سخنان و کنایه‌های عجیب و غریبی که از لبانش جاری می‌شد، مایه لذتشان می‌شد. اتاق‌های او در سنت جیمز و خانه‌اش در چلسی، میعادگاه مودب‌ترین و درخشان‌ترین جامعه انگلستان شد.

بعدازظهرها، در میان میمون‌ها، سگ‌ها، طوطی‌ها و حیوانات خانگی‌اش، درباره فلسفه، عشق، مذهب، سیتبلیغات , پخش تراکت تبلیغاتی در تهران توسط شرکت پخش ماندگار برای توزیع اوراق تبلیغات جهت تراکت پخش کن و نمایش‌ها صحبت می‌کرد؛ در حالی که شب‌ها سالن‌هایش به روی کسانی که از قمار لذت می‌بردند، باز بود. سپس دوشس، که در بالای میز نشسته بود، چشمان تیره‌اش از هیجان برق می‌زد و لب‌های قرمزش از انتظار باز شده بود، با اضطراب طالع شب را دنبال می‌کرد: همه تعریف‌ها به تعویق افتاد و همه سخنان زیبا در این مدت پنهان ماند، و چیزی جز صدای خش‌خش ورق‌ها و صدای جیرجیر طلا شنیده نمی‌شد.

شام‌های لذیذ و مجلل از پی آن آمدند، شراب‌های کمیاب سرازیر شدند و شوخ‌طبعی که مدت‌ها سرکوب شده بود، به شادی و نشاط رسید. چارلز در اینجا در کنار معشوقه زیبایش نشسته بود، شاد از لذت بردن از حال، بی‌توجه به نیازهای مردمش؛ و در نزدیکی او، لرد باکینگهام من، مراقب چهره اعلیحضرتش، در حالی که با تحسین‌های ماهرانه به آنها پاسخ می‌داد، نقشه‌های شومی می‌کشید.