آرایشگاه زنانه طرشت

او همه چیز را از ابتدا تعریف کرد. او نتیجه گرفت: «آنها در را قفل کردند و رفتند؛ اما یکی از درها، در بزرگ، از داخل قفل بود و من آن را باز کردم. هر کسی می‌تواند ماشین را بیرون ببرد. آن مردها از آن طرف دریاچه رفته‌اند. اگر با ماشین به بریج‌بورو بروی، می‌توانی در خانه من بمانی و صبحانه بخوری و من به آقای بارتلت می‌گویم که به من کمک کردی، و خدای من، آنها خیلی از تو تشکر خواهند کرد. شاید تو در مورد پیشاهنگان اطلاعات زیادی داشته باشی، چون معلمان آموزش دستی چیزهای زیادی در مورد پیشاهنگان می‌دانند، به خاطر اینکه پیشاهنگان لانه‌های پرنده و چیزهایی از این قبیل می‌سازند، و بنابراین شاید در مورد چرخش‌های خوب بدانی. این یک چرخش خوب خواهد بود.

و اگر من در مورد آن بگویم، از گروه ما یک نوع مدال با نام تو دریافت خواهی کرد. اسم تو چیست؟ اسم من والتر هریس سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد ، اما بچه‌های گروه من به من پی وی سالن آرایشگاه زنانه شیک می‌گویند، اما من باید نگران آنها باشم. آیا به من کمک می‌کنی؟ اسم تو چیست؟» غریبه با لحنی نسبتاً متفکرانه گفت: «آقای سوایپر، بیا بریم یه نگاهی بهش بندازیم.» او مطمئناً داشت به این پیشنهاد فکر می‌کرد و پی‌وی او را تا دریاچه همراهی کرد، در حالی که با شور و شوق فراوان او را تشویق می‌کرد و لذت و رضایت از فریب دادن دو آدم رذل را برایش تداعی می‌کرد.

او با لحنی قاطع گفت: «آنها تپانچه و همه چیز دارند، و اگر ماشین بدزدند، کسی را می‌کشند، مگر نه؟» آقای سویپر با ناباوری گفت: «هفتاد تپانچه خیلی زیاد سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پی وی با هیجان گفت: «مطمئناً همینطوره؛ بیشتر از چیزیه که جسی جیمز داشت. حدس می‌زنم اونا مال یه گروه بزرگ دزدن، هی؟ شاید یه… یه پاتوقی اون طرف دریاچه دارن، هی؟ حالا می‌بینی که سینما رفتن خوبه، هی؟ چون اگه من نبودم، هیچ‌وقت نمی‌تونستیم جلوشون رو بگیریم، هی؟ سالن زیبایی زنانه در تهرانپارس اونا همون موقع از جلوی سینما بردنش. به هر حال،» او با هیجان اضافه کرد و گفت: «خوشحالم که باهات آشنا شدم چون حالا دیگه لازم نیست پلیس یا کسی رو بیدار کنم.

و شرط می‌بندم آقای و خانم بارتلت وقتی ببینن که ما داریم اونو برمی‌گردونیم، تعجب می‌کنن، نه؟ بهت نشون می‌دم جلساتمون رو کجا برگزار می‌کنیم.» آقای سویپر از صحبت‌های هیجان‌زده‌ی پی‌وی جا نخورد. او متفکر و مشغول بود. پی وی گفت: «این یکی از چیزهایی سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد که من به آن کاری ندارم — دزدها. وای، من قبلاً هرگز با سالن زیبایی آرایشگاه زنانه دزدها ماشین نبرده‌ام. اما به هر حال الان همه چیز درست می‌شود. وقتی رسیدیم، جلوی خانه بوق می‌زنیم، هی؟ و من می‌گویم — من می‌گویم.

این ماشین شمسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد آقای بارتلت.’ و بعد تو را به او معرفی می‌کنم، هی؟ و شرط می‌بندم که او — در هر صورت، تو چیزی برنمی‌داری، نه؟ پول یا چیزی شبیه به آن؟» آقای سویپر گفت: «به من توهین نکن.» پی وی با عذرخواهی گفت: «منظوری نداشتم. پیشاهنگ‌ها این‌طورند، چیزی برای خدمت نمی‌پذیرند، اما غذا حساب نمی‌شود، می‌توانید غذا بگیرید. اما منظورم پول سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد …» آقای سویپر گفت: «دیگه حرف پول رو نزن.» فصل آرایشگاه زنانه در طرشت چهاردهم نجات یافت!

درِ گاراژ روستایی کنار دریاچه به طرز جذابی باز بود. پی وی با لحنی حاکی از حسن نیت همراهش گفت: «من… من چیزی در مورد پول نمی‌گویم؛ خدای من، لازم نیست بترسی.» «خدای من، من این کار را نمی‌کنم… من این کار را نمی‌کنم. اما می‌توانی مدال بگیری، نه؟ یک مدال حسن نیت دیده‌بانی؟» با نگرانی اضافه کرد. آقای سویپر گفت: «شاید». پی وی گفت: «وای، باید ببریش ؛ رئیس پیشاهنگی ما مجبورت می‌کنه.» آقای سویپر قبل از ورود به ساختمان، محله‌ی خلوت را بررسی کرد و به دریاچه‌ی تاریک و بی‌حرکت نگاه کرد. «اونجا جایی بود که رفتند؟» پرسید. پی وی با اطمینان خاطر گفت: «البته، آنها ما را نمی‌بینند.» اما معلم آموزش یدی حاضر نبود با گروهی از اراذل و آرایشگاه زنانه طرشت اوباش ریسک کند — او اینطور نبود.

پی وی با لحنی دلگرم‌کننده گفت: «حتی اگر ما را ببینند یا صدایمان را بشنوند، جرات نمی‌کنند دنبالش بیایند، چون مال خودشان نیست. فکر می‌کردند هیچ‌کس هیچ‌وقت اینجا پیدایش نمی‌کند. خوب شد که من داخل بودم، ها؟» آقای سویپر گفت: «جای مناسب همین جسالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد .» پی وی گفت: «شرط می‌بندم که همینطور سالن زیبایی در تهران , سعادت آباد , اقدسیه , پونک , ونک , آرایشگاه در یوسف آباد , ولنجک , تجریش , تهرانسر , سالن آرایش در تهرانپارس , زعفرانیه , صادقیه , مرزداران , نیاوران , سالن زیبایی در سعادت آباد . آیا تا به حال در جایی حبس شده‌ای؟» آقای سویپر به این سوال کاملاً شخصی پاسخی نداد.

در عوض، متفکرانه در ماشین قدم زد، سپس روی صندلی جلو نشست و چراغ داشبورد را روشن کرد. به نظر می‌رسید می‌داند چه کار می‌کند. پی وی منتظر نماند، بلکه با هیجان کنار او نشست. 
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در رویا بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.